چرا این مطالعه مروری مهم است؟
بیاشتهایی عصبی یک اختلال شدید و ناتوان کننده سلامت روان ناشی از گرسنگی خود-خواسته است. در جمعیت عمومی، شیوع بیاشتهایی عصبی در طول زندگی هر فرد ممکن است به 5 نفر از هر 100 زن برسد. از هر 10 نفر مبتلا به بیاشتهایی عصبی، یک نفر مرد است. درمانهای روانشناختی درمان اصلی آن بوده و اکثر افراد به صورت سرپایی درمان میشوند. تعدادی از انواع مختلف درمان استفاده میشوند، از درمان دینامیک (که مسائل گذشته بررسی میشوند) تا درمانهای شناختی-رفتاری بسیار دستوری (که توصیههای خاصی داده شده و افراد ملزم به ثبت سوابق رفتار غذایی خود هستند). مهم است که بدانیم کدام درمان روانشناختی بیشتر به بهبودی افراد کمک میکند. این مرور با هدف ارزیابی شواهد در مورد تاثیرات درمان روانشناختی فردی (درمانی ارائه شده به یک فرد در مقابل یک گروه) انجام شده در مراکز سرپایی به نوجوانان بزرگتر و بزرگسالان مبتلا به بیاشتهایی عصبی انجام شد.
چه افرادی به این مرور علاقهمند خواهند بود؟
این مرور برای بیماران مبتلا به بیاشتهایی عصبی و افرادی که در مراقبت از آنها نقش دارند، جالب خواهد بود.
چه مطالعاتی وارد این مرور شدند؟
از بانکهای اطلاعاتی برای یافتن مطالعات تصادفیسازی و کنترل شده در مورد درمان روانشناختی فردی که در مراکز سرپایی به نوجوانان بزرگتر و بزرگسالان مبتلا به بیاشتهایی عصبی ارائه شدهاند (تا 16 جولای 2014 تکمیل شدند) استفاده کردیم. تعداد 10 کارآزمایی را وارد کردیم که 599 فرد مبتلا به بیاشتهایی عصبی را تحت پوشش قرار دادند. این کارآزماییها محدودیتهایی داشتند: کوچک بودند و اغلب افراد زیادی را در دوره پیگیری از دست دادند. محققان و افراد درگیر معمولا میدانستند که در کدام گروه درمانی قرار دارند، که ممکن است بر نحوه گزارش نتایج تاثیر گذاشته باشد. کارآزماییها از انواع مختلفی از درمانهای روانشناختی استفاده کردند.
شواهد حاصل از این مرور به ما چه میگوید؟
تعداد محدودی شواهد با کیفیت بسیار پائین وجود دارد که نشان میدهد افراد ممکن است هنگام دریافت درمان رواندینامیک فوکال در مقایسه با عدم درمان یا درمان معمول، بهتر عمل کنند. با یک استثنا، تفاوت کمی را بین درمانهای روانشناختی خاص پیدا کردیم. بیشتر درمانها مانند هر رویکرد دیگری قابل قبول به نظر میرسیدند، به جز توصیههای غذایی که در یک کارآزمایی کوچک، نرخ عدم تکمیل 100% داشتند. به دلیل وجود خطر سوگیری و محدودیتهای مطالعات، به ویژه حجم نمونه کوچک، نمیتوانیم نتیجهگیری خاصی در مورد تاثیرات درمانهای روانشناختی فردی خاص برای مدیریت بالینی بیاشتهایی عصبی در بزرگسالان یا نوجوانان بزرگتر بگیریم.
در گام بعدی چه اقدامی باید صورت گیرد؟
به انجام کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده چند مرکزی بزرگتر از درمانهای روانشناختی رایج در نوجوانان بزرگتر و بزرگسالان مبتلا به بیاشتهایی عصبی نیاز داریم.
در یک کارآزمایی پیشنهاد شد که درمان سایکودینامیک فوکال ممکن است برتر از TAU باشد، اما این در شرایطی است که TAU عملکرد ضعیفی دارد. به نظر میرسید توصیههای غذایی بهتنهایی به عنوان وضعیت کنترل جایگزین، غیرقابل قبول باشد، اما باز هم این فقط بر اساس یک کارآزمایی است. به دلیل وجود خطر سوگیری و محدودیتهای مطالعات، بهویژه حجم نمونه کوچک، نمیتوانیم نتیجهگیری خاصی در مورد تاثیرات درمانهای روانشناختی فردی خاص برای بیاشتهایی عصبی در بزرگسالان یا نوجوانان بزرگتر بگیریم. انجام RCTهای بزرگتر با طول دوره درمان و پیگیری بیشتر مورد نیاز است.
بیاشتهایی عصبی (anorexia nervosa) اختلالی است با موربیدیتی بالا و مورتالیتی قابلتوجه. این وضعیت در زنان بزرگسال جوان شایع است، که ممکن است بروز در آنها افزایش یابد. تمرکز درمان به مراکز سرپایی منتقل شده، و تعدادی از درمانهای روانشناختی متفاوت در حال حاضر در درمان آن استفاده میشوند. این یک بهروزرسانی از مرور کاکرین است که آخرین بار در سال 2008 منتشر شد.
ارزیابی تاثیرات درمانهای خاص روانشناختی فردی برای مدیریت بالینی بیاشتهایی عصبی در بزرگسالان یا نوجوانان بزرگتر که در مراکز سرپایی درمان شدند.
پایگاه ثبت تخصصی گروه مرور افسردگی، اضطراب و اختلال روانی (Cochrane Depression, Anxiety and Neurosis Review Group Specialised Register; CCDANCTR) را تا 16 جولای 2014 جستوجو کردیم. این پایگاه ثبت شامل کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده مرتبط از: کتابخانه کاکرین (همه سالها)، MEDLINE (1950 تا به امروز)، EMBASE (1974 تا به امروز)، و PsycINFO (1967 تا امروز) است. فهرست منابع همه مطالعات وارد شده را غربالگری کرده و نامههایی را برای محققین شناختهشده و متخصص در این زمینه ارسال کردیم تا اطلاعاتی را درباره مطالعات منتشر نشده یا در حال انجام به دست آوریم.
همه کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترل شده از یک یا چند درمان روانشناختی فردی به صورت سرپایی برای بزرگسالان مبتلا به بیاشتهایی عصبی، همانطور که توسط DSM-5 یا معیارهای بینالمللی مشابه تعریف شد.
طیفی را از متغیرهای پیامد انتخاب کردیم، از جمله وضعیت فیزیکی، شدت نگرشها و باورها در مورد اختلال خوردن، عملکرد بین فردی، و شدت نشانههای عمومی روانی. مقایسههای دادههای پیامدهای پیوسته (continuous outcome data) از میانگین یا تفاوت میانگین استاندارد شده (MD یا SMD)، و مقایسههای پیامدهای دو حالتی (binary) از خطر نسبی (RR) استفاده کردند. دو نویسنده مرور (PH و AC یا ST) بهطور مستقل از هم دادهها را استخراج کردند.
تعداد 10 کارآزمایی را از جستوجو شناسایی کردیم، که در مجموع شامل 599 شرکتکننده مبتلا بیاشتهایی عصبی بوده، و آنها را در مرور وارد کردیم. هفت مورد در نسخههای قبلی این مرور شناسایی شده و اکنون سه کارآزمایی جدید را وارد میکنیم. اکنون یکی از کارآزماییهای در حال انجام را که قبلا شناسایی شده بود، واجد شرایط نمیدانیم، و شش کارآزمایی در حال انجام برای این بهروزرسانی جدید هستند. دو مورد از 10 کارآزمایی شامل کودکان بودند. کارآزماییها درمانهای روانشناختی متنوعی را آزمایش کرده و قابلیت مقایسه نداشتند. خطرات سوگیری (bias) عمدتا بازمیگشت به فقدان ارزیابی کورسازی شده پیامد (در 60% مطالعات) و گزارشدهی ناقص از دادهها (سوگیری ریزش نمونه (attrition bias)).
نتایج نشان میدهند که درمان معمول (TAU) زمانی که توسط یک متخصص اختلالات غذا خوردن یا مشابه ارائه میشود ممکن است نسبت به درمان سایکودینامیک فوکال (focal psychodynamic) موثرتر باشد. این برای پیامد اولیه بهبودی با دستیابی به یک پیامد خوب یا متوسط در مقیاس مورگان و راسل (Morgan and Russell Scale) پیشنهاد شد (RR: 0.70؛ 95% فاصله اطمینان (CI): 0.51 تا 0.97؛ 1 RCT؛ 40 شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین). با این حال، هیچ تفاوتی بین درمان شناختی تحلیلی (cognitive analytic therapy) و TAU برای این پیامد (RR: 0.78؛ 95% CI؛ 0.61 تا 1.00؛ 2 RCT؛ 71 شرکتکننده؛ شواهد با کیفیت بسیار پائین)، همچنین برای شاخص توده بدنی (BMI) وجود نداشت. تفاوتی در نرخ کلی خروج از مطالعه بین درمانهای روانشناختی فردی و TAU وجود نداشت.
دو کارآزمایی دریافتند که ارائه یک درمان تخصصی غیر اختصاصی (مدیریت بالینی حمایتی تخصصی (Specialist Supportive Clinical Management)) یا یک TAU بهینه شده (Optimised TAU) توسط درمانگران اختلال خوردن از نظر پیامدها، مشابه درمان رفتار شناختی رفتاری است (BMI؛ MD: -0.00؛ 95% CI؛ 0.91- تا 0.91؛ 197 شرکتکننده، شواهد با کیفیت پائین). هنگام مقایسه درمانهای روانشناختی فردی با یکدیگر، هیچ درمان خاصی بهطور همسو و سازگاری بر هیچ رویکرد خاص دیگری برتری نداشت. در یک کارآزمایی (35 شرکتکننده) توصیههای غذایی بهعنوان یک بازوی کنترل، 100% کامل نشدند. هیچ یک از کارآزماییها هیچ گونه عوارض جانبی را شناسایی نکردند. قدرت ناکافی برای اکثر کارآزماییها مشکلساز بود.
این متن توسط مرکز کاکرین ایران به فارسی ترجمه شده است.