هیچ شواهد قابل اعتمادی برای تمایز میان کاربامازپین و والپروات برای تشنجهایی با شروع پارشیال و تشنجهای تونیک-کلونیک با شروع جنرالیزه وجود ندارد.
صرع (epilepsy) اختلالی است که در آن به دلیل تخلیههای غیرطبیعی الکتریکی از مغز، تشنجهای مکرر ایجاد میشوند. کاربامازپین معمولا برای درمان تشنجهای پارشیال (partial seizures) و والپروات برای تشنجهای جنرالیزه (generalized seizures) استفاده میشوند. مرور کارآزماییها هیچ شواهدی را برای حمایت از این باور که والپروات برای تشنجهای تونیک-کلونیک جنرالیزه برتر از کاربامازپین است، پیدا نکرد. اگرچه مشخص شد که افراد جوانتر با والپروات و افراد مسنتر با کاربامازپین بهتر کنار میآیند، این ممکن است به این دلیل باشد که صرع جنرالیزه در دوران کودکی و نوجوانی شایعتر است.
مطالعه چکیده کامل
کاربامازپین (carbamazepine) و والپروات (valproate) داروهای انتخابی اول برای مدیریت بالینی صرع هستند. علیرغم فقدان شواهد محکم از کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده مجزا، اعتقاد بالینی قوی وجود دارد که والپروات داروی انتخابی برای صرع جنرالیزه (generalized epilepsy) و کاربامازپین برای صرع پارشیال (partial epilepsy) است.
اهداف
بررسی اجمالی بهترین شواهد در مورد مقایسه تکدرمانی (monotherapy) کاربامازپین و والپروات.
روشهای جستوجو
پایگاه ثبت تخصصی گروه صرع در کاکرین (27 جولای 2007)، پایگاه مرکزی ثبت کارآزماییهای کنترلشده کاکرین (CENTRAL) ( کتابخانه کاکرین ، شماره 3، 2007)، و MEDLINE (1966 تا جولای 2007) را جستوجو کردیم. هیچ نوع محدودیتی از نظر زبان نگارش مقاله اعمال نشد. ما با شرکتهای داروسازی و محققان در این زمینه نیز تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده که تکدرمانی کاربامازپین و والپروات را برای مدیریت بالینی صرع مقایسه کردند.
گردآوری و تجزیهوتحلیل دادهها
این مطالعه مروری بر دادههای فردی بیمار بود. معیارهای پیامد عبارت بودند از زمان لازم تا قطع درمان اختصاص داده شده، زمان لازم تا بهبودی 12 ماهه، و زمان لازم تا وقوع نخستین تشنج پس از تصادفیسازی. دادهها با استفاده از تست لگاریتمی طبقهبندیشده (stratified logrank test) آنالیز شدند و نتایج بهصورت نسبت خطر (HR) با 95% فواصل اطمینان (CI) بیان شدند، که در آن HR > 1 نشان میدهد احتمال وقوع یک رویداد با والپروات بیشتر است. یک تست برای بررسی اثر متقابل (interaction) میان درمان و نوع صرع (پارشیال در مقابل جنرالیزه) نیز انجام شد.
نتایج اصلی
دادههای نتایج برای 1265 شرکتکننده از پنج کارآزمایی در دسترس بودند، که نشاندهنده 85% از شرکتکنندگان بهکار گرفته شده در هشت کارآزمایی است که معیارهای ورود را داشتند. نتایج کلی اصلی (HR) عبارت بودند از: زمان لازم تا قطع درمان 0.97 (95% CI؛ 0.79 تا 1.18)؛ بهبودی 12 ماهه 0.87 (95% CI؛ 0.74 تا 1.02)؛ وقوع اولین تشنج 1.09 (95% CI؛ 0.96 تا 1.25) که نشاندهنده عدم وجود تفاوت کلی برای این پیامدها است. تست بررسی اثر متقابل میان درمان و نوع صرع برای زمان لازم تا قطع درمان و بهبودی 12 ماهه معنیدار نبود، اما برای زمان لازم تا اولین تشنج، معنیدار بود. توزیع سنی بزرگسالانی که بهعنوان مبتلا به صرع جنرالیزه طبقهبندی شدند، نشان میدهد که ممکن است نوع صرع تعداد قابل توجهی از افراد به اشتباه طبقهبندی شده باشد.
نتیجهگیریهای نویسندگان
ما شواهد را برای حمایت از سیاست استفاده از کاربامازپین بهعنوان اولین درمان انتخابی در صرعهای پارشیال پیدا کردهایم، اما هیچ شواهدی را برای حمایت از انتخاب والپروات در صرعهای جنرالیزه نیافتیم، اما فواصل اطمینان برای تائید همارزی بسیار گسترده هستند. طبقهبندی نادرست افراد مبتلا به صرع ممکن است نتایج را مخدوش کرده باشد، و کاربردهای مهمی برای طراحی و انجام کارآزماییهای آینده دارد.
این متن توسط مرکز کاکرین ایران به فارسی ترجمه شده است.