سلولهای بنیادی خون از دو طریق از اهداکننده جمعآوری میشوند: برداشت از مغز استخوان (برداشت مستقیم سلولهای بنیادی از استخوانهای مفصل ران اهداکننده، تحت بیهوشی عمومی) یا جمعآوری سلول بنیادی خون محیطی (برداشت سلولهای بنیادی با استفاده از دستگاه جداکننده سلولهای خون، پساز یک دوره تزریق فاکتور محرک کلونی گرانولوسیت (granulocyte colony stimulating factor; G-CSF)). هر دوی این روشهای اهدا شایع هستند. پژوهشهای زیادی بررسی کردهاند که کدام روش اهدا بهترین پیامد را برای بیمار دارد، بااینحال پژوهش زیادی در مورد بررسی این روشهای اهدا از دیدگاه اهداکننده انجام نشدهاند. چنین پژوهشی در صورتی مهم است که احتمال عوارض جانبی طولانیمدت برای اهداکننده وجود داشته باشد. برای مثال، عوارض جانبی طولانیمدت G-CSF مشخص نیستند، اما شاید همبستگی میان G-CSF و ابتلا به سندرم میلودیسپلاستیک (myelodysplastic syndrome; MDS) وجود داشته باشد. بااینحال، در بسیاری از موارد، به اهداکنندگان این حق انتخاب داده میشود که از کدام روش برای اهدای سلولهای بنیادی خود استفاده کنند. هدف از این مرور، مقایسه مستقیم این دو روش اهدای سلولهای بنیادی خون از دیدگاه اهداکننده، برای درک تجربیات اهداکننده بود. در این مرور، هر اهداکننده، خواهر یا برادر فرد بیمار بود که به او سلولهای بنیادی خون اهدا کردند.
شش کارآزمایی (807 اهداکننده) برای این مرور شناسایی شدند. این مرور نشان داد اهداکنندگانی که به روش برداشت از مغز استخوان اهدا میکنند، در روزهای پساز اهدا دچار درد بیشتری در محل اهدا (ناحیه استخوان مفصل ران) میشوند، روزهای بیشتری فعالیت محدود (مثلا روزهای بیماری) دارند، روزهای بیشتری در بیمارستان بستری میشوند و عوارض جانبی بیشتری نسبت به اهداکنندگانی دارند که از طریق برداشت سلول بنیادی خون محیطی اهدا میکنند. در مقابل، اهداکنندگان سلول بنیادی خون محیطی پیشاز اهدای سلولهای بنیادی خون دچار درد بیشتری نسبت به اهداکنندگان مغز استخوان شدند. این درد ناشی از تجویز G-CSF بود. همه اهداکنندگان پساز اهدای خون، افزایش سطح خستگی و کاهش سطح انرژی و اضطراب را نشان دادند.
سه محدودیت اصلی در این مرور وجود داشتند. نخست آنکه، در دو کارآزمایی بیشاز 40% از اهداکنندگان، کارآزمایی را کامل نکردند. دوم آنکه، در هیچ کارآزمایی، پیگیری طولانیمدتی از اهداکنندگان انجام نشد. سوم، این کارآزماییها از پرسشنامههای مختلفی برای ثبت تجربه عاطفی اهداکنندگان از فرایند اهدا استفاده کردند که مقایسه نتایج این اندازهگیریها را در شش کارآزمایی دشوار کرد. انجام پژوهش بیشتر، با تعداد بیشتری از اهداکنندگان واردشده، درک بهتری را از تجربه اهدا ارائه میدهد.
مطالعه چکیده کامل
سلولهای بنیادی خونساز را میتوان از یک اهداکننده بهصورت برداشت از مغز استخوان یا جمعآوری از خون محیطی به دست آورد. هر دو تکنیک، خطراتی برای اهداکننده دارند.
اهداف
هدف از این مرور، شناسایی عوارض جانبی اهدای سلول بنیادی خونساز و مقایسه تحملپذیری و بیخطری (safety) این دو روش بود.
روشهای جستوجو
ما بانکهای اطلاعاتی کتابشناختی (bibliographic) را از جمله پایگاه مرکزی ثبت کارآزماییهای کنترلشده کاکرین (CENTRAL) ( کتابخانه کاکرین 2008، شماره 2)، MEDLINE و EMBASE تا می 2008 جستوجو کردیم. ما فهرست منابع مقالات را نیز جستوجو کرده و با متخصصان در این زمینه تماس گرفتیم.
معیارهای انتخاب
کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشدهای واجد شرایط بودند که اهداکنندگان سلول بنیادی خونساز را وارد کرده و روشهای مختلف اهدای سلولهای بنیادی خونساز را ارزیابی کردند.
گردآوری و تجزیهوتحلیل دادهها
دو نویسنده بهطور مستقل از هم مطالعات را برای ورود به مطالعه غربالگری کردند. ما دادهها را استخراج کرده و کیفیت روششناسی (methodology) را ارزیابی کردیم. انجام آنالیز کمّی (quantitative) برای اکثر پیامدها امکانپذیر نبود، اما در صورت استفاده، به دلیل تنوع میان مطالعات واردشده، مدلهای اثرات تصادفی (random-effects models) را ترجیح دادیم.
نتایج اصلی
شش کارآزمایی (807 اهداکننده) واجد شرایط بودند: همه آنها مطالعات فرعی یا بخشهای تشکیلدهنده کارآزماییهای تصادفیسازی و کنترلشده بزرگتری در مورد پیوند آلوژنیک سلول بنیادی مغز استخوان و خون محیطی بودند. هیچ کارآزمایی واردشدهای صرفا برای اندازهگیری و ارزیابی تجربه اهداکنندگان سلول بنیادی طراحی نشد. اهداکنندگان در تمام مطالعات با گیرنده سلول بنیادی نسبت فامیلی داشتند. در مجموع، هر دو نوع اهداکنندگان پساز اهدا، دچار درد و عوارض روانشناختی شدند. روند به این صورت بود که اهداکنندگان مغز استخوان دچار درد بیشتری در محل اهدا، عوارض جانبی کلی بیشتر و روزهای بیشتر با محدودیت فعالیت شدند. همچنین احتمال نیاز به بستری شدن در بیمارستان در آنها بیشتر از اهداکنندگان سلول بنیادی خون محیطی بود. در مقابل، اهداکنندگان سلول بنیادی خون محیطی پیشاز اهدا دچار درد بیشتری شدند که ممکن است مربوط به تجویز فاکتور محرک کلونی گرانولوسیت (granulocyte colony stimulating factor; G-CSF) پیشاز اهدا باشد. کیفیت روششناسی مطالعات ضعیف بود و محدودیتهایی را به دلیل خطر سوگیری (bias) انتخاب و سوگیری خروج بیماران از مطالعه (attrition bias) نشان داد. نسبتی از اهداکنندگان از کارآزمایی اصلی که در مطالعات فرعی اهداکنندگان لحاظ نشدند نیز بهطور کافی توضیح داده نشدند.
نتیجهگیریهای نویسندگان
عوارض کوتاهمدت مختلف مرتبط با هر نوع اهدای سلول بنیادی خونساز واضح بودند، بهطوریکه اهداکنندگان مغز استخوان دچار درد و محدودیت بیشتری پساز اهدا نسبت به اهداکنندگان خون محیطی شدند. بااینحال، این مطالعات به دلیل کیفیت روششناسی، نداشتن پیگیری طولانیمدت (که برای آن به تعداد بیشتری از اهداکنندگان نیاز است) و عدم استفاده از معیارهای منسجم کیفیت زندگی به روشی که امکان ارزیابی معنادارتر را در مطالعات فراهم کند، محدود بودند.
این متن توسط مرکز کاکرین ایران به فارسی ترجمه شده است.